سابقه و اهداف : آگاهی مدرسین از رابطه یادگیری خودراهبر و گرایش به تفکر انتقادی به عنوان دو مشخصه یادگیری مهم در فراگیران و تأثیر آن در موفقیت تحصیلی منجر به ارتقاء فرآیند آموزشی فعال و همچنین کسب نتایج مطلوب یاددهی- یادگیری و موفقیت تحصیلی خواهد شد. بنابراین، هدف از انجام این مطالعه، تعیین رابطه گرایش به تفکر انتقادی و یادگیری خود راهبر و نقش آن بر موفقیت تحصیلی دانشجویان پرستاری و مامایی بود .
روش بررسی: جامعه آماری این پژوهش، کلیه دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی بودند. نمونهای به حجم 214 نفر (26 درصد مرد و 74 درصد زن) انتخاب شد. ابزار مورد استفاده، پرسشنامههای آمادگی برای یادگیری خودراهبر و گرایش به تفکر انتقادی بودند. روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی بود. به منظور تجزیه و تحلیل دادهها، علاوه بر روشهای آمار توصیفی (همبستگی پیرسون، میانگین و انحراف معیار)، از روش آمار استنباطی ( t مستقل) نیز استفاده شد.
یافتهها: نتایج ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین یادگیری خودراهبر و گرایش به تفکر انتقادی با موفقیت تحصیلی رابطه معناداری وجود ندارد (05/0 P> ). اما بین یادگیری خودراهبر و گرایش به تفکر انتقادی ، رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (45/0 r= ،0001/0 P< ). نتایج آزمون t نشان داد که در کل مقیاس یادگیری خودراهبر و گرایش به تفکر انتقادی بین دانشجویان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود ندارد (05/0 P> ) اما بین موفقیت تحصیلی دانشجویان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود داشت (001/0 > P ).
نتیجهگیری: نتایج حاکی از این است که بین یادگیری خودراهبر و گرایش به تفکر انتقادی با موفقیت تحصیلی رابطه معناداری وجود ندارد، اما بین خود راهبری و گرایش به تفکر انتقادی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |